بازتاب عاشورا در فقه سياسى شيعه (2)


 

نویسنده : سيدضياء مرتضوى




 

تحليلهاى موجود در سخن فقيهان
 

يكم. گمان به زنده ماندن
 

يكى از نخستين تحليلهاى فقهى در ميان دانشمندان شيعى، ديدگاهى است كه فقيه ومفسّر فرزانه امين‏الاسلام طبرسى، صاحب تفسير ارزشمند مجمع‏البيان، متوفاى 548 هجرى، آن را مطرح ساخته است. طرح ديدگاه ايشان، هر چند با تفسير ارزشمند خويششهرت يافته، هم از آن رو است كه فقيهى توانا بوده است و ويژگى فقاهت وى را هم بامراجعه به تفسير مجمع‏البيان مى‏توان پى برد كه حضرت امام‏خمينى نيز از آن به نيكى يادكرده‏اند
[21] و هم صاحبان رجال و شرح حال نويسان بر آن تأكيد جسته‏اند. و هم از آن رو كهنظريه وى به روشنى مى‏تواند پيشينه‏اى براى ديدگاه علّامه حلّى باشد كه ديدگاهى خاصاست و شرح آن خواهد آمد.
مرحوم طبرسى در تفسير آيه «و أنفقوا فى سبيل الله و لا تلقوا بايديكم الى التهلكة وأحسنوا ان الله يحبّ المحسنين»
[22] كه فرازى از آن در بحث «هدنه» نيز مورد استدلال قرارگرفته، همانند ديگر مفسّران، احتمالات و وجوهى را مطرح كرده است. اختلاف مفسّران دربيان مقصود آيه، برخاسته از وجه ارتباط ميان «امر» به انفاق و «نهى» از افتادن در هلاكت ومعناى به هلاكت افتادن است. اجمالى از ديدگاهها اين است كه برخى منظور آيه را اين شمرده‏اند كه شما در راه خدا انفاق كنيد و با ترك آن موجبهلاكت خودتان نشويد، چرا كه مايه غلبه دشمن بر شما خواهدشد. عده‏اى نيز مفاد آن را همان معناى رايج در اذهان دانسته‏اند كهشما بى‏گدار به دل دشمن نزنيد و در حالى كه توان مقابله و دفعدشمن را نداريد خود را در معركه و هلاكت نيافكنيد. پاره‏اىمفسّران نيز اساساً آن را از بحث جهاد جدا دانسته و مفاد آن راتأكيد بر ميانه‏روى در انفاق براى دور ماندن از سختى و هلاكت
فقر و بى‏چيزى شمرده‏اند.
مرحوم طبرسى، منافاتى ميان اين احتمالات و گفته‏ها نمى‏بيند و از اين رو در نگاه ايشان،مناسب‏تر مى‏نمايد كه آيه بر همه وجوه ياد شده حمل شود. سپس به استنتاج فقهى از فراز «لا تلقوا بايديكم الى التهلكة» مى‏پردازد و مفاد آن را در سه زمينه مطرح مى‏كند:
1. هر اقدامى كه احتمال خطر جانى در پى داشته باشد حرام است.
2. امر به معروف و نهى از منكر را مى‏توان در صورت خوف و احتمال خطر، ترك كرد،زيرا يكى از مصداقهاى «افتادن در هلاكت» است.
3. اگر امام در رويارويى با كفار و باغيان، نسبت به جان خود يا مسلمانان نگرانى داشتهباشد جايز است با دشمن صلح كند. ايشان براى مورد اخير به رفتار پيامبر(ص) در صلححديبيه و كار اميرالمؤمنين(ع) در صفين و صلح امام‏حسن(ع) بامعاويه مثال مى‏زند:
«و فى هذه الآية دلالة على تحريم الاقدام على ما يخاف منه على النفس و على جواز ترك الأمربالمعروف عند الخوف لانّ فى ذلك القاء النفس الى التهلكة، و فيها دلالة على جواز الصلح معالكفار و البغاة اذا خاف الامام على نفسه او على المسلمين كما فعله رسول الله(ص) عامالحديبية و فعله اميرالمؤمنين(ع) بصفّين و فعله الحسن(ع) مع معاوية من المصالحة لمّاتشتّت امره و خاف على نفسه و شيعته.» شمرده‏اند كه شما در راه خدا انفاق كنيد و با ترك آن موجبهلاكت خودتان نشويد، چرا كه مايه غلبه دشمن بر شما خواهدشد. عده‏اى نيز مفاد آن را همان معناى رايج در اذهان دانسته‏اند كهشما بى‏گدار به دل دشمن نزنيد و در حالى كه توان مقابله و دفعدشمن را نداريد خود را در معركه و هلاكت نيافكنيد. پاره‏اىمفسّران نيز اساساً آن را از بحث جهاد جدا دانسته و مفاد آن راتأكيد بر ميانه‏روى در انفاق براى دور ماندن از سختى و هلاكت
فقر و بى‏چيزى شمرده‏اند.
مرحوم طبرسى، منافاتى ميان اين احتمالات و گفته‏ها نمى‏بيند و از اين رو در نگاه ايشان،مناسب‏تر مى‏نمايد كه آيه بر همه وجوه ياد شده حمل شود. سپس به استنتاج فقهى از فراز «لا تلقوا بايديكم الى التهلكة» مى‏پردازد و مفاد آن را در سه زمينه مطرح مى‏كند:
1. هر اقدامى كه احتمال خطر جانى در پى داشته باشد حرام است.
2. امر به معروف و نهى از منكر را مى‏توان در صورت خوف و احتمال خطر، ترك كرد،زيرا يكى از مصداقهاى «افتادن در هلاكت» است.
3. اگر امام در رويارويى با كفار و باغيان، نسبت به جان خود يا مسلمانان نگرانى داشتهباشد جايز است با دشمن صلح كند. ايشان براى مورد اخير به رفتار پيامبر(ص) در صلححديبيه و كار اميرالمؤمنين(ع) در صفين و صلح امام‏حسن(ع) بامعاويه مثال مى‏زند:
«و فى هذه الآية دلالة على تحريم الاقدام على ما يخاف منه على النفس و على جواز ترك الأمربالمعروف عند الخوف لانّ فى ذلك القاء النفس الى التهلكة، و فيها دلالة على جواز الصلح معالكفار و البغاة اذا خاف الامام على نفسه او على المسلمين كما فعله رسول الله(ص) عامالحديبية و فعله اميرالمؤمنين(ع) بصفّين و فعله الحسن(ع) مع معاوية من المصالحة لمّاتشتّت امره و خاف على نفسه و شيعته.»
ملاحظه مى‏كنيد كه اين فقيه و مفسّر برجسته، مفاد اين فراز آيه را، حرمت هر نوع اقدامىمى‏داند كه ضررى را متوجه جان آدمى سازد. و از همين رو مى‏توان بلكه بايد براى دفع ضرر،از انجام وظيفه امر به معروف و نهى از منكر دست كشيد و يا با دشمن مصالحه كرد. با اينحساب حركت امام‏حسين(ع) كه به شهادت ايشان ختم شد، در ظاهر، در هر سه نقطه برخلاف اين نتيجه‏گيرى خواهد بود. از اين رو، ايشان با طرح اين اشكال و پرسش، دو احتمالرا مطرح مى‏كند تا از اين طريق اقدام امام(ع) به گونه‏اى تفسير و تحليل شود كه با مفاد آيه شريفه و نتيجه‏گيرى ياد شده كه در نگاه ايشان امرى قطعى است، منافاتى نداشته باشد.احتمال دوم ايشان، را پيش از وى در سخن سيدمرتضى نيز شاهديم و پس از وى نيز در كلاممحقق ثانى منعكس شده است كه در ادامه بازگو خواهيم كرد. اما پاسخ نخست ايشان، سخنىسؤال‏انگيز و از نقطه نظر كلامى، براى آنان كه معتقدند امام(ع) از آغاز، به خوبى فرجامحركت و سرنوشت خويش را مى‏دانسته، غير قابل پذيرش است. و اين اعتقادى غالب استو اكثريت قاطع صاحب‏نظران شيعى بر اين باورند و شاهد آن را افزون بر آنچه در مباحثكلامى امامت آمده، متون موجود تاريخى و روايى مى‏شمارند كه گواه آگاهى كاملسيدالشهدا(ع) از سرانجام قيام و حتى جزئيات اين حركت مى‏باشد. البته ظاهر سخنبزرگانى چون شيخ مفيد، متوفاى 413ه'ق و شاگردان وى، سيدمرتضى، متوفاى 436ه'ق، وشيخ طوسى، متوفاى 460ه'ق، گفته مرحوم طبرسى را همراهى مى‏كند كه اينك از محدودهاين مقاله بيرون است
[23]. و به هر حال، پيشينه نگاه مرحوم طبرسى در طرح پاسخ نخست رابايد همان مباحث و ديدگاههايى دانست كه در برخى آثار كلامى آن بزرگان وجود دارد وهمه پيش از وى رحلت كرده‏اند.
[*]
متن سخن مرحوم طبرسى در بيان اشكال و پاسخ ياد شده، كه آن را بدون فاصله، پس ازفراز پيشين آورده چنين است:
«فان عورضنا بأن الحسين(ع) قاتل وحده، فالجواب انّ فعله يحتمل وجهين: أحدهما انه ظنانّهم لا يقتلونه لمكانه من رسول الله(ص) و الآخر انه غلب على ظنه انه لو ترك قتالهم قتلهالملعون ابن‏زياد صبراً كما فعل بابن‏عمّه، فكان القتل مع عزّ النفس و الجهاد أهون عليه.»
[24]
مفاد سخن طبرسى اين است كه اگر كسى گفته ما در تفسير و تحليل آيه «و لا تلقوابايديكم الى التهلكة» را كه پيشتر ذكر شد، با اين خرده‏گيرى مقابله و خدشه كند كه پس چراامام‏حسين(ع) به تنهايى جنگيد در حالى كه نبايد خود را به اين مهلكه مى‏انداخت، پاسخ آنرا به دو شكل مى‏توان داد؛ چرا كه درباره اقدام امام(ع) دو احتمال مى‏رود: يكى اينكه امام(ع)گمان مى‏كرد به خاطر نسبتى كه با پيامبر (ص) دارد و جايگاهى كه در چشم پيامبر (ص)
[*]. لازم به يادآورى است كه چون ديدگاههاى اين عالمان برجسته با صبغه‏اى كلامى و در فضاى مباحثاعتقادى مطرح شده، در چارچوب اين مقاله كه يك بررسى فقهى است، جاى نگرفت هر چند همه مى‏دانيمشيخ مفيد، سيدمرتضى و شيخ طوسى«قدس سرّهم» هر سه از بزرگترين فقهاى شيعه به شمار مى‏روند وآوازه شهرت آنان محدود به شيعه نشده و آثار فقهى ايشان از مهمترين منابع فقهى دوره نخست و براىهميشه، تلقى مى‏شود.
داشت، در هر حال او را نخواهند كشت، و احتمال ديگر آنكه اين گمان را داشت كه حتى اگراز نزاع و قتال با آنان نيز روى گرداند و باب مصالحه را بگشايد، با اين حال، ابن‏زياد ملعون اورا اسير كرده و با وضعى ناگوار خواهد كشت، همان رفتارى كه با پسرعمويش مسلم(ع)كردند. اين بود كه كشته شدن با شرافت و عزت، همراه با جهاد را، بر خود برگزيد و آن راراحت‏تر شمرد.
احتمال دوم ايشان را پس از اين جداگانه دوباره بازگو و بررسى خواهيم كرد اما احتمالنخست كه آگاهى امام(ع) به سرنوشت حركت و شهادت خويش را، زير سؤال مى‏برد و درحقيقت آن را نفى مى‏كند، سخنى نيست كه بتوان آن را به آسانى پذيرفت و نوع كسانى كه دراين باره به بحث و پژوهش پرداخته‏اند، آن را علاوه بر ناسازگارى با مبانى كلامى و اعتقادى،مخالف شواهد و ادله‏اى مى‏دانند كه در منابع تاريخى و حديثى در اين خصوص وجود دارد وبه گونه‏اى اطمينان‏آور، احتمال ياد شده را مردود مى‏كند. البته مرحوم طبرسى در دو جاىديگر تفسير ارزشمند خود به گونه‏اى كلى‏تر به اصل موضوع علم امامان(ع) پرداخته است كهبازگويى آن از حوصله اين بحث بيرون است.
[25]
در ارزيابى اين ادّعا جاى پرداختن تفصيلى نيست اما در پاسخ به سخن ايشان و تأكيد برضعف آن، از ميان ادله و شواهد موجود، افزون بر آنچه در ادامه نيز در تبيين و تحليل ديدگاهفقهى امام‏خمينى خواهد آمد، دو نمونه را بازگو مى‏كنيم:

الف. نامه امام‏حسين(ع)
 

ايوب بن نوح - كه از شخصيتهاى برجسته شيعه و از وكلاى امام كاظم(ع) و امام رضا(ع)بوده است - از صفوان بن يحيى - كه خود از بزرگان و فقهاى شيعه و وكيل حضرت رضا(ع) وحضرت جواد(ع) و پيش امام هشتم(ع) از جايگاه والايى برخوردار بوده است و روايات اودر نظر بسيارى از فقها، حتى بدون توجه به اعتبار اسناد روايى پيش از او، مورد قبول است - واو از مروان بن اسماعيل، و مروان از حمزة بن حمران نقل مى‏كند كه در حضور امامصادق(ع)، درباره قيام امام حسين(ع) و عدم همراهى محمد بن حنفيه سخن گفتيم. امامصادق(ع) خطاب به حمزة بن حمران با تأكيد بر اينكه حديثى را كه اينك براى تو باز گومى‏كنم پس از اين جلسه، ديگر درباره آن پرسشى نكن، فرمود: حسين(ع) هنگامى كه عازمحركت شد كاغذى خواست و اين نامه را نوشت:
«بسم الله الرحمن الرحيم. من الحسين بن على بن ابى‏طالب الى بنى‏هاشم، امّا بعد، فانّ منلحق بى منكم أستشهد، و من تخلّف لم يبلغ مبلغ الفتح و السلام؛
[26]
بسم الله الرحمن الرحيم. از حسين بن‏على بن ابى‏طالب به بنى‏هاشم. اما بعد،هر كس ازشماهابه من بپيوندد، به شهادت مى‏رسد، و هر كس باز ماند به جايگاه فتح و پيروزى نخواهدرسيد.والسلام.»

ب. سخن امام باقر(ع)
 

نمونه دوم سخنى از امام باقر(ع) است كه مرحوم كلينى آن را با سندى صحيح در دو جاىكتاب كافى آورده است و راوى نخست آن حمران بن اعين شيبانى است كه پدر حمزة بنحمران، راوى نمونه قبلى مى‏باشد. او كه نيز شخصيتى بزرگ در ميان اصحاب ائمه(ع) بهشمار مى‏رود و در تعبيرى از او به عنوان يكى از حواريون امام باقر(ع) و امام صادق(ع) يادشده، در جلسه‏اى علمى با حضور امام باقر(ع) و گروهى از اصحاب حضرت، شركت داشتهاست. در اين جلسه امام(ع) درباره مقامات علمى ائمه(ع) سخن گفت و از كسانى كه ادعاىولايت دارند ولى شناخت لازم درباره جايگاه والاى علمى آنان ندارند انتقاد كرد. بحثامام(ع) در تبيين شخصيت علمى امامان(ع) و آگاهى‏ايشان از اخبار آسمانها و زمين و همهنيازهاى دينى، اين فرصت را براى حمران فراهم آورد كه پرسش كلّى خود را درباره قياماميرالمؤمنين(ع) و امام حسن(ع) و امام حسين(ع) و وظيفه الهى كه به انجام رساندند ولى بااين حال از ناحيه طاغوتيان به قتل رسيده و مغلوب آنان شدند، مطرح كند و علت آن را جوياشود. و به عبارت ديگر پرسش و شبهه وى اين بود كه اگر آن چنان كه درباره علوم وآگاهى‏هاى امامان(ع) مى‏فرماييد باشد، پس چگونه است كه آن امامان(ع) دچار چنينسرنوشتى شدند كه گويا به فرجام كار خويش آگاهى نداشته‏اند!
«جعلت فداك، أرأيت ما كان من أمر قيام على بن ابى‏طالب و الحسن و الحسين عليهم السلام وخروجهم و قيامهم بدين الله عزّ ذكره، و ما اصيبوا من قتل الطواغيت ايّاهم و الظفر بهم حتىقتلوا و غلبوا؟»
امام باقر(ع) در پاسخ به اين پرسش و رفع شبهه‏اى كه احتمالاً براى حمران و همه يا برخىاز اعضاى جلسه پيش آمده بود از جمله فرمود:
«يا حمران! ان الله تبارك و تعالى قد كان قدّر ذلك عليهم و قضاه و أمضاه و حتمه على سبيلالاختيار(الاختبار خ ل) ثم أجراه. فبتقدّم علم اليهم من رسول الله(ص) قام علىّ و الحسن والحسين عليهم السلام، و بعلم صَمَتَ من صمت منّا؛
اى حمران، خداى تبارك و تعالى، آن را بر آنان مقدّر و به شكلاختيارى (آزمايشى، خ ل)، حتمى ساخته بود، و بعد آن راجارى ساخت. بنابراين، با آگاهى قبلى از ناحيه رسولخدا(ص) بود كه على و حسن و حسين، عليهم‏السلام، قيامكردند و هر كس از ما نيز سكوت مى‏كند با همين آگاهى است.»
آن گاه حضرت(ع)، افزود كه اگر آنان از درگاه خداوند، تغييراين وضعيت و نابودى آن ستمكاران را درخواست مى‏كردند،خداوند اجابت مى‏كرد و در كمترين فرصت، آن طاغوتها را از
ميان مى‏برد. و اگر آن امامان دچار چنين گرفتارى‏هايى شدند، به هدف دستيابى به جايگاه وكرامتى الهى بود كه خداوند مى‏خواست آنان بدان دست يابند و نه عقوبت نافرمانى. لذا مباداكه ديدگاهها و آراى اين و آن تو را به انحراف بكشاند.
[27]
بنابراين على‏رغم جايگاه ويژه و احترامى كه مرحوم طبرسى همانند بزرگانى چون شيخمفيد، سيدمرتضى و شيخ طوسى دارد، نمى‏توان احتمال نخست ايشان در نحوه جمع ميانادله وجوب حفظ جان و حرمت افتادن در مهلكه و اقدام امام‏حسين(ع) را پذيرفت و به آن تنداد، همان گونه كه نمى‏توان با ظاهر سخن آن بزرگان پيشين همراهى كرد.
در نگاه مرحوم طبرسى هر چند حركت سيدالشهدا(ع) در يك احتمال در تعارض با آيهشريفه «و لا تلقوا بايديكم الى التهلكة» قرار دارد و آن را به بهاى نفى علم امام(ع) به فرجامقيام توجيه كرده و پاسخ گفته است ولى نگاه دوم ايشان كه به پيروى از ديدگاهسيدمرتضى«قدس سره» مطرح شده مى‏تواند به عنوان يك مبناى كلّى در فقه پذيرفته شود ومورد توجه قرار گيرد و آن اينكه، در دَوَران امر ميان ذلت و ننگ و سرانجام كشته شدن در«چنگ» دشمن از يك سو، و ايستادگى و كشته شدن كريمانه و مرگ شرافتمندانه همراه باعزت نفس در «جنگ» با دشمن، ترجيح با صورت دوم است اما اينكه سيدالشهدا(ع) نيز درهمين شرايط قرار گرفته بود و آيا اساساً مى‏توان اقدام حضرت را با چنين ضابطه‏اى تحليل وتفسير كرد، چنان كه مرحوم طبرسى ممكن شمرده، مطلبى است كه پذيرش آن مبناى كلى،لزوماً به معناى پذيرش اين تفسير و تحليل نيست. بويژه كه حتى با فرض دوم، همچنان اينپرسش باقى مى‏ماند كه آيا امام(ع) از آغاز مى‏دانست در چنين شرايطى قرار مى‏گيرد كه يا بايدتن به كشته شدن ذليلانه بدهد يا قتل شرافت‏مندانه را برگزيند؟ اگر مى‏دانسته، آيا بر مبناىمرحوم طبرسى و استنتاجى كه از آيه «لا تلقوا» كرده است، با مفاد آيه منافات ندارد؟ به نظر مى‏رسد احتمال دوم، در نگاه آن مفسّر ارجمند، بتواند مشكل تنافى با مفاد آيه را مرتفع سازدولى مشكل نفى آگاهى امام(ع) به سرانجام شهادت كه در احتمال اول مطرح شده، همچنانباقى است و طبعاً از اين نظر، همان اشكال اساسى احتمال نخست، بر احتمال دوم نيز وارداست. از اين رو پذيرش سخن طبرسى، در حدّ همان مبناى كلى محدود مى‏گردد كه در دَوَرانميان دو گونه كشته شدن، ترجيح با قتل شرافت‏مندانه است و نه تحليل ايشان در خصوصاقدام امام(ع). و اين خود دستاورد ارزشمندى از اصل بازتاب عاشورا در فقه سياسى اينمفسّر عالى‏مقام به شمار مى‏رود، هر چند نحوه استدلال ايشان را نپذيريم.

پي‌نوشت‌ها:
 

[21]. نك: تفسير سوره حمد، ص‏95.
[22]. بقره، آيه 195.
[23]. نك: المسائل العكبرية، شيخ مفيد، ص‏69 تا 72. و نيز مرآة العقول، محمد باقر مجلس، ج‏3، ص‏125 -126. و تنزيه الانبياء، سيدمرتضى، ص‏179 - 180. و نيز تلخيص الشافى، سيدمرتضى (تأليف) و شيخطوسى (تلخيص)، ج‏4، ص‏181 تا 190.
[24]. مجمع‏البيان، ج‏2، ص‏289، ذيل آيه 195 بقره.
[25]. نك: مجمع‏البيان، ج‏5، ص‏205، ذيل آخرين آيه سوره هود: «و لله غيب السموات و الارض». و ج‏3،ص‏261، ذيل آيه 109 سوره مائده.
[26]. بصائر الدرجات، نشر اعلمى، ص‏501، و مناقب ابن شهرآشوب، ج‏4، ص‏76، و بحارالانوار، ج‏44،ص‏330، و ج‏45، ص‏84، و ج‏42، ص‏81، و موسوعة كلمات الامام الحسين(ع)، ص‏296. لازم به ذكر استآنچه در متن نقل شد، مطابق روايتى است كه مرحوم كلينى، در كتاب «رسائل الائمه» خويش با همين سندآورده و علّامه مجلسى، آن را در ج‏44 بحارالانوار، ص‏330، نقل كرده است. اما آنچه در بصائر الدرجاتآمده و مجلسى در دو جاى بعدى بحارالانوار آورده كمى تفاوت دارد ولى در معنا تفاوت قابل ذكرى ندارد.در نقل بصائر پس از كلمه «استشهد» كلمه «معى» آمده است و اين تأكيدى است بر آگاهى حضرت(ع) برشهادت خويش. روشن است كه اين اختلافهاى جزئى، ناشى از نحوه بازگويى روايت در نقل راويان وكاتبان بوده است. نقل محمد بن‏حسن صفار در بصائر الدرجات كه به نظر مى‏رسد دقيق‏تر باشد، با سندى كهدر متن مقاله ذكر شد چنين است: حمزة بن حمران، عن ابى‏عبدالله(ع) قال: ذكرنا خروج الحسين و تخلّفابن‏الحنفية عنه، قال: قال ابوعبدالله(ع): يا حمزة، انّى سأحدّثك فى هذا الحديث و لا تسأل عنه بعد مجلسناهذا. ان الحسين لمّا فصل متوجّهاً دعا بقرطاس و كتب: بسم الله الرحمن الرحيم. من الحسين بن على الىبنى‏هاشم، امّا بعد فانه من لحق بى منكم استشهد معى و من تخلّف لم يبلغ الفتح و السلام.»
[27]. كافى، ج‏1، ص‏261 - 262، و نيز ص‏281. دنباله سخن حضرت(ع) اين است: «ولو انّهم يا حمران، حيث
 

منبع: فصلنامه حکومت اسلامی شماره 27